درباره وبلاگ سلام به دوستان عزیزم .به وبلاگ من خوش آمدید.من (فاطمه)خواهر بزرگ دوقلوها هستم .این وبلاگ را با مامانم ساختیم برای اینکه خاطرات من و خواهرام (این دو هدیه آسمانی ) را در آن ثبت کنیم که وقتی که بزرگ شدند بخونند و بدونند که همیشه دوستشون داشتیم ، داریم و خواهیم داشت. مسافرهای بهشتی ، بهترین و زیباترین ها را براتون آرزو می کنم . آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
ما سه خواهر
.
سه شنبه 24 شهريور 1394برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : فاطمه
سالروز ازدواج حضرت فاطمه (س)و حضرت علی (ع) مبارک. امروز به مناسبت پایان طرح های تابستانی جامعه القرآن ، با حضور حجت الاسلام سید محمد مهدی طباطبایی(موسس جامعه القرآن ) جشنی برگزار شد که من هم به عنوان نو آموز قرآنی یک خطابه(سخنرانی )اجرا کردم. یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, :: 13:46 :: نويسنده : فاطمه
دوستای خوبم سلام .می خوام از مسافرتمون به شمال بگم . من و خانوادم به همراه خانواده عمو مجیدم و مامان جونم صبح زود(ساعت30/5) روز چهار شنبه 28 مرداد به طرف جاده چالوس حرکت کردیم .در ابتدای جاده چالوس خانواده های عمه سعیده و عمه حمیده ام هم به ما پیوستند. همانجا صبحانه خوردیم و بعد حرکت کردیم . فکر کنم حدود ساعت 1 ظهر بود که به رامسر (نیاستر رامسر )رسیدیم. بعداظهر به کنار دریا رفتیم و کلی آب بازی کردیم . پنج شنبه به تله کابین رامسر رفتیم . اون بالا خیلی باصفا و خنک بود . من و نیکو دو تا عکس یادگاری با لباس محلی گرفتیم.این هم چند تا عکس از اونجا.
بعد از پایین اومدن ، همون اطراف یک مقدار خرید کردیم و برای خوردن ناهار به رستوران کشتی رفتیم که شبیه کشتی بود و کارکنانش هم لباس ملوانی پوشیده بودند جمعه همگی باهم به جواهرده رفتیم.اونجا خیلی سرد بود و نم نم بارون می یومد. ناهار رو اونجا خوردیم. من از اونجا عروسک بافتنی خریدم. شنبه ظهر از ویلا حرکت کردیم و برای خوردن ناهار در جاده عباس آباد به سمت کلاردشت ایستادیم. اونجا تابهایی به اسم تاب وحشت بود . من هم سوار اون شدم. بعداظهر از اونجا حرکت کردیم .ساعت 9 شب به تونل کندوان رسیدیم .اونجا خیلی سرد بود و باد شدیدی می وزید . برای خوردن آش به آشکده کندوان رفتیم. البته جاتون خالی . ساعت یک شب به خونمون رسیدیم. تو این سفر به من خیلی خوش گذشت. این اولین سفر من و دختر عموهام سارا و نیکو بود.فقط جای دختر عموم نرگس خیلی خالی بود
|
|||
|