سلام به دوستای خوبم. امروز پنجمین روز از ماه مبارک رمضانه . دوستای خوبم، روزه دارای عزیز نماز روزه هاتون قبول ، دعاهاتون مستجاب .ما را هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید.

من تا حالا سه روز روزه کله گنجشکی گرفتم. خدا قبول کنه ان شاالله.

راستی چند وقته از آبجی هام نگفتم . اون ها آلان تقریبا هشت ماه و نیمشونه . فرینا دیگه خیلی راحت چار دست و پا حرکت میکنه و از این اتاق به اون اتاق می ره . وقتی هم که می خواد  بغلش کنیم مییاد از پاهامون می چسبه البته بیشتر از پاهای مامان و بابام. حالا دیگه می تونه از جاهایی مثل صندلی ،مبل و میز بچسبه و بلند بشه .البته چند دقیقه می ایسته بعد خسته می شه و چون خودش نمی تونه دوباره بشینه (میترسه ) جیغ می زنه که منو بنشونید.

فرنیا هم الان به راحتی سینه خیز میره .وقتی می خواد که ما بغلش کنیم مثل ماهی دست و پا می زنه . وقتی هم صدای آهنگ می شنوه چاردست و پا می شه و خودش رو جلو عقب می بره (به زبونه خودشون نانای می کنه). هر دو تاشون هم صدای دَ دَ دَ از خودشون در میارند.

تا یادداشت بعدی شما را به خدای مهربون میسپارم .

فیل تنها حیوانی است که می تواند روی سر و گردنش بایستد .

روباه همه چیز را خاکستری می بیند.

راکون ها قبل از غذا خوردن، غذایشان را با آّب می شویند .

زنبور عسل رنگ سفید را دوست دارد.

خنده باعث می شود کمتر مریض شویم. 

بهار قرآن              رمضان

عطر دل و جان       رمضان

بزرگترا روزه دارن

سحرها از خواب بیدارن

از صبح تا شب بی آب و نون

روزه دارن با دل و جون

شب که میشه وقت اذون

می خوریم با هم افطاریمون

روزه مایه ی سلامت

هست بهترین عبادت

آی بچه ها        اما خدا

روزه نخواسته     از شما

باید بازم بزرگ بشید

رشد کنید و قد بکشید

وقتی شدی بزرگتر

روزه بگیر گل پسر (گل دختر)

حالا که تو کوچیکی

روزه  بگیر گنجیشکی

شاعر:مجید ناصری

تبریک ویژه به دوستای خوبه نه ساله ای که امسال اولین سال روزه داریشونه. 
من هنوز به سن تکلیف نرسیدم . به خاطره همین میخوام روزه کله گنجشکی بگیرم . خداجون روزه های من و دوستام رو قبول کن 

وای که چقدر داره زود می گذره . منظورم تابستونه. 16 روز گذشت . تو این مدت من چند روز به خونه خالم رفتم (به عنوان تعطیلات تابستان) . سه جلسه هم تو کلاسهای آموزش نقاشی  حاضر شدم. تو این کلاس سه تا از دوستای کلاس اولیم هم هستند. وقتی هم خونه هستم یا با آبجی هام که آلان وارد نه ماهگیشون شدند سروکله می زنم یا کامپیوتر بازی میکنم ویا اینکه نقاشی میکشم و گاهی هم کتاب می خونم. البته سعی میکنم گاهی درس هم بخونم. راستش بیشتر ازهمه شبکه پویا نگاه می کنم .  راستی دیروز مامانم یکی از نقاشیهام را که با رنگ انگشتی کشیده بودم به شبکه پویا فرستاد.من همش منتظرم ببینم کی از تلویزیون پخش می شه و اینکه برنده میشم یا نه ؟ این همون نقاشییه

چهارشنبه ای هم که گذشت یعنی 12 تیرماه مامانم سر کار رفت و برای اولین بار ما را( من و آبجی هام) به خانم پرستاری که به خونمون اومده بود سپرد. 

امروز سوم تیر ماه مصادف با تولد امام زمانمونه . این روز را به همه دوستدارانش تبریک می گم. به امید ظهورش.

تعطیلات تابستونم  شروع شد. من کلاس نقاشی با مداد رنگی ثبت نام کردم که از هفته دیگه آغاز می شه .چند بار هم با خاله ام به استخر رفتم . راستش اولین بارم بود که به استخر می رفتم . پس فردا عروسی پسر خالمه . فرنیا و فرینا اولین عروسی که شرکت می کنند.

فرینا آلان به راحتی چهار دست و پا حرکت می کنه و با تکیه بر روی یکی از دستاش می تونه تا حدودی بنشینه. چند روز پیش هم تونست روی پاهاش بلند بشه و بایسته البته با چسبیدن از جایی. و البته با کمی کمک.فرنیا فقط می تونه تا حدودی خودش را به صورت سینه خیز به سمت جلو بکشه.