درباره وبلاگ

سلام به دوستان عزیزم .به وبلاگ من خوش آمدید.من (فاطمه)خواهر بزرگ دوقلوها هستم .این وبلاگ را با مامانم ساختیم برای اینکه خاطرات من و خواهرام (این دو هدیه آسمانی ) را در آن ثبت کنیم که وقتی که بزرگ شدند بخونند و بدونند که همیشه دوستشون داشتیم ، داریم و خواهیم داشت. مسافرهای بهشتی ، بهترین و زیباترین ها را براتون آرزو می کنم .
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 277
بازدید کل : 73178
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


Red Bobblehead Bunny کد پیغام خوش آمدگویی

ما سه خواهر
.
شنبه 22 تير 1398برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : فاطمه        

پرسید فرق بین دوست و رفیق چیست ؟

 گفتم دوست فقط یک آشناست . یک همکار ، یک هم کلاسی ، حتی یک همسایه ، گاهی یک همسفر ،  شاید حتی یک همراه ، یک همراه از سر کوچه تا دم خانه . دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع میشود و گاهی خداحافظ نگفته تمام می شود . یک اشتباه از دوست بیگانه میسازد اما رفاقت ریشه دارد به روز و ماه و سال نیست گاهی در یک آن یک لحظه ریشه می دواند می رود تا مغز استخوانت توی تمام جانت دلت را قرص می کند رفیق به بودنش به ماندنش به رفاقتش . گفتم به هر کس نمگویی رفیق ، رفیق یکجوری آرام جان است قرار است دنیا دنیا ، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره رفیق ، رفیق می ماند که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست ...

  تقدیم به بهترینم 

از اینکه کنارم هستی ممنونم خواهرکم ! 

  



شنبه 22 تير 1398برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : فاطمه        

سلام !

 سال هفتمم هم به خوبی تموم شد . چشمک از درسم هم راضی بودم و خدا رو شکر معدل هر دو ترمم بیست شد . اما برای امتحان های خرداد ماه زیادی استرس داشتم و بعضی روز ها تا صبح درس میخواندم که خدا رو شکر تلاش هام نتیجه هم داد .   

این عکس هم برای آخرین روز مدرسه است که امتحان عربی داشتیم .

 

 امسال علاقه ام به کتاب خوندن خیلی زیادتر شده و در طول سال هم از خوندن رمان غافل نمیشدم حالا هم که تابستونه  و سعی میکنم هر هفته یک رمان رو تموم کنم اما غیر از خوندنش به نوشتنش هم علاقه مند شدم و شروع به نوشتن یکیش هم کردم . گوش دادن به موسیقی هم که دیگر جای خود دارد و از سرگرمی های مورد علاقمه و از طرفدار های گروه ماکان بند و مسیح و آرش هستم . آرام هنوز هم به حفظ قرآن ادامه میدم و تا این لحظه چهار جز و 5 صفحه حفظم . بازم خداروشکر ! امسال سرم رو زیاد شلوغ نکردم و فقط به کلاس حفظ میرم .

 آبجیام هم که پیش دبستانیشون تموم شد  و در پایان سال از طرف پیش دبستانی با همراهی مامانم به پارک ارم رفتند .

  

 اینم تولدشون در پیش دبستانی

  

جشن شب یلداشون لبخند

  

 

و در آخر جشن پایان دوره بچه ها

 

 

اینم چند تا عکس از نوروز سال 1398 

  

     

 

 و تولد دختر خالم که در فروردین ماه بود .

 

 البته چند تا مطلب ناگفته هم میمونه که حتما در پست های دیگه میذارمشون :)



پنج شنبه 8 شهريور 1397برچسب:, :: 18:18 ::  نويسنده : فاطمه        

 

 من سال قبلم یعنی کلاس ششمم  را در مدرسه ی راضیه گذراندم آن سال سال بسیار خوبی برای من و دوستانم بود . معلمم هم خانم معصومی یکی از بهترین معلم هایم بود . در طول سال ششم 2 بار من و همکلاسی هایم را به اردو بردند یک بار به ( پیک ) و یک بارهم به ( ساوه ) . در هر 2 اردو به ما خیلی خوش گذشت . در اردوی اول ما از طرف گروه پیشتازان و فرزانگان به اردوی پیک رفتیم که بیشتر در غالب چند مسابقه طراحی شده بود که گروه های مدارس مختلف در آن با هم رقابت میکردند  که آنها شامل مسابقه ی آشپزی * مشاعره * مخابره با پرچم * بازی های گروهی * اجرای مراسم فریاد شادی و سرود خوانی توسط تمامی گروه ها و بسیاری از فعالیت ها دیگر بود . گروه ما آنروز در * مسابقه ی آشپزی ساده * کشک بادمجان و سالاد الویه درست کرد که آن هم در کنار دوستان بسیار چسبید .زبان درازی جای شما خالی . چشمک

 

 

اردوی دوم یک اردوی تفریحی درشهرساوه بود . ما را آن روز به دریاچه ی ساوه و سپس برای تماشای فیلم سینمایی فیل شاه به سینمای ساوه بردند آن روزهم روز خوبی برای من و تمام دوستانم بود که هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد .  

 

اردو حیاطی

 توضیحی ندارم فقط بگم که خیلی خوش گذشت .   

 

 شب یلدا و  عید نوروز

 ما در سال ششم مراسم شب یلدا و عید نوروز را هم به خوبی برگزار کردیم .

 جشن پایان  دوره ابتدایی 

 جشن پایان دوره ابتدایی هم شور و شوق خاص خودش را داشت . شور و شوقی که ما ششمی ها شش سال انتظاش را میکشیدیم . اگر چه این جشن را ساده برگزار کردیم اما همه راضی  و خوشحال بودند . اما نمیتوان گفت خوشحال چون باید با این مدرسه * معلم * مسئولین زحمت کش و محترمش * برخی از دوستانمان و از همه سخت تر باید با خاطرات شیرین این شش سال خداحافظی میکردیم . گریه این یک سال هر چه بود گذشت خلاصه بگویم سال ششم با تمام خوشی ها و خاطراتش به پایان رسید سالی که هرگز فراموشش نخواهیم کرد . 



چهار شنبه 31 مرداد 1397برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : فاطمه        

 تابستان امسال من به حفظ خود ادامه دادم جزء 2 را به اتمام رسانده و جزء 3 را آغاز کردم که حالا چند صفحه ای بیشتر تا پایان سوره بقره باقی نمانده است . حالا با حساب جزء 30 و بقره تقریبا 3 جزء و 6 صفحه از قرآن را حفظ کرده ام و خدا را هزاران مرتبه شاکرم که توفیق حفظ قرآن را به من و دوستانم داده است . به غیر از کلاس حفظ به کلاس تجوید که از سال  گذشته شروع کرده بودم نیز ادامه دادم و تا چند جلسه ی دیگر به پایان میرسانم . با این که احساس میکردم که وقتم در تابستان پر است اما دوست داشتم که کلاس دیگری هم بروم برای همین با پیشنهاد مادرم کلاس شنا را انتخاب کردم و تا به حال مرحله ی اول آن را پشت سر گذاشته ام . همچنین در کنار آن ها سعی میکنم در خانه و با کمک مادرم روی زبان انگلیسی هم کار کنم که در سال آینده با مشکلی مواجه نشوم .  همین طور که متوجه شدید تابستان امسال من کاملا پر شده است و معمولا وقت کار دیگری را ندارم . خنده

امروز که این مطلب را مینویسم 31 مرداد ماه است و خوشحالم که به شهریور ماه نزدیک تر شده ایم . چون در آن ماه قرار است روز های خوبی را تجربه کنیم . 

اول از همه * مسابقه ی ( گل های محمدی و گل های فاطمی  ) مرحله ی استانی *

 من به لطف خدا در مسابقه ی منطقه که در پرندک برگزار شد رتبه ی اول را کسب کردم و حالا راهی مرحله ی استانی هستم که در ( شهرستان دلیجان - شهر نراق ) و در تاریخ 3 / 6 / 1397 برگزار خواهد شد .

 دوم * اردوی همدان یا کاشان  *

این اردو از طرف کلاس حفظ جامعه القرآن و در تاریخ 5 / 6 / 1397 برگزار خواهد شد . 

سوم * بازگشت خاله ام از حج واجب ( ولیمه ی حج واجب ) *

این مراسم در شهر خودمان یعنی مامونیه در تاریخ 12 / 6 / 1397 برگزار خواهد شد 

 چهارم *جشن عروسی دختر عمه *

این جشن در تاریخ 13 / 6 / 1397 و در تهران برگزار خواهد شد .

 پنجم * جشن عروسی دختر خاله  *

 این جشن در تاریخ 14 / 6 / 1397 و در شهریار برگزار خواهد شد .

ششم * خرید لوازم التحریر *

امسال هم خرید لوازم التحریر مثل همیشه ذوق و شوق خاص خودش رو دارد مخصوصا این که امسال خواهر هایم فرینا و فرنیا به پیش دبستانی میروند و باید برای انها نیز خرید لوازم مدرسه کرد . آنها از این که امسال بلاخره میتوانند مثل من لباس فرم بپوشند و سر کلاس حاضر شوند خیلی خوشحال هستند .  

درست است که شهریور ماه امسال هم مثل دیگر ماه های سال است اما همه ی ما خوشحالیم مخصوصا من ! چون می گویند تابستان برای همسن های من بهترین سه ماه سال است . امیدوارم به همه ی شما در این بهترین سه ماه سال که رو به پایان است خوش گذشته باشد و بگذرد .  از فرصت ها به خوبی استفاده کنید تابستان رو به پایان است .... . 

 



سه شنبه 19 دی 1396برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : فاطمه        

 

 

 



یک شنبه 28 آبان 1396برچسب:, :: 23:42 ::  نويسنده : فاطمه        

 بوسهبوسهبوسه



پنج شنبه 30 شهريور 1396برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : فاطمه        

تابستون امسال ، با خانواده خاله ملیحه ام به محلات رفتیم.

خیلی بهمون خوش گذشت .

این هم من و آبجی هام در محلات

 

 

 

 

من در این تابستان به کلاس والیبال و حفظ قرآن رفتم . از طرف جامعه القرآن به اردوی همدان رفتم که دوستان عزیزم ملیحه و نیلوفر نیز در آن شرکت داشتند . ما در این اردو به بوستان و مقبره ی بابا طاهر * موزه و مقبره ی بوعلی * گنجنامه * آبشار و بسیاری از مکان های دیگر رفتیم . این هم یکی از اردو های دوست داشتنی من بود . 

 اینم من در همدان .

 

 

 

و بالاخره سفر به شمال آخرین مسافرت من در تابستان بود .

 

20 شهریور با خانواده عمه سعیده ، به استان مازندران ، منطق کوهستانی دو هزار رفتیم .

هوای خنک ، آب خنک رودخانه ، درختان قشنگ جنگل ، خوردن صبحانه در ایوان همراه با تماشای کوههای پوشیده از درخت و حرکت ابرها از لذت های فراموش نشدنی این سفر بود . 

 



پنج شنبه 10 تير 1396برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : فاطمه        

لبخند سلام  لبخند

در سال پتجم ابتدایی من  ، دانش آموزان کلاس ششم  و چند نفر از دانش آموزان فعال کلاس پنجم از  مدرسه زهرای اطهر را به اردوی برج میلاد بردند. من و زهرا و ملیحه و فاطمه از کلاس پنجم بودیم که در این اردو شرکت کردیم. در این اردو ما را به گنبد مینا و برج میلاد بردند و ناهار را هم در پارک طبیعت که نزدیک گنبد مینا بود خوردیم و این اردو به یکی از بهترین اردو های من و دوستانم تبدیل شد  .

 

 



دو شنبه 5 تير 1396برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : فاطمه        

سلام سلام . می دونم که خیلی وقته مطلب ننوشتم . زمان چقدر زود میگذرد . بهار 96 هم گذشت . این هم چند تا عکس یادگاری از بهار .

 



دو شنبه 30 آبان 1395برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : فاطمه        

آبجی های گلم تولدتون مبارک .

این هم یه عکس از اون روز شاد .



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد